یک اتاق، اندکی نور، "سکوت"
من خدایی دارم که همین نزدیکیست
در امتداد لحظه هایم . . .
هر روز در سایه های قرمز شناور می شوم
می خندم به عشق فنا شده ی زمینی مان
قاه ... قاه...
معنی اشک، کبودی، درد را می دانم . . .
بغض سنگین خاطره را از نزدیک لمس کرده ام
من در این تاریکی، دور از همه
خدا را می خوانم
خدا را که صدا می زنم همه ی ذره ها
آرام می شوند . . .
یک اتاق، اندکی نور . . . من خدا را دارم !
10 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/06/07 - 20:39
دیدگاه
MaeDeh

مرسی گلم{-142-}

1392/07/15 - 11:46